اوّلین کار امام زمان(ع) «اصلاح دین» است. همچنانکه علی(ع) در فرمان خود به مالک اشتر فرمودند: «یا مالک إنّ هذا الدّین کان أسیراً فی أیدی الأشرار یُعمل فیه بالهوی». مالک، فقط باید دین خدا را آزاد کنیم؛ این دین در دست اشرار اسیر شده است. آنها بر اساس هوا و هوسشان آن را اجرا میکردند. آن روز فقط حدود 25 سال از بدو اسلام گذشته بود، امّا الآن که بیش از هزار سال گذشته و در هر دورهای اندیشههای راهزن و منحرفکننده آمده است، طبیعتاً آن دین دیگر دین خالص و واصب نیست.
- گفتوگو با حجّتالاسلام و المسلمین مرتضی جوادی
اشاره: حجتالاسلام و المسلمین مرتضی جوادی، فرزند گرامی مفسّر گرانقدر قرآن کریم حضرت آیتالله جوادی آملی، و از مدرّسان و محقّقان حوزة علمیة قم میباشند. تاکنون آثاری از ایشان در حوزة معارف اسلامی و مباحث امامت همچون کتاب «فلسفه و اسرار زیارت» توسط نشر اسراء به چاپ رسیده است.
همین زمینه، موجب بود تا به سراغ ایشان در مؤسسة تحقیقاتی اسراء برویم و دربارة موضوع با اهمیّت «ضرورت ظهور برای تحقق هدف خلقت» البته بیشتر از منظر قرآنی و روایی، به گفتوگویی صمیمانه بنشینیم که حاصل آن را تقدیم خوانندگان گرامی موعود مینماییم. باشد که مقبول طبعشان قرار گیرد.
- با تشکّر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، در بسیاری از روایات بر این نکته تصریح شده که اگر از عمر جهان تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را آنقدر طولانی میکند که امام مهدی(ع) ظهور کند و جهان را از عدل و داد آکنده و از ظلم و جور پیراسته سازد. آیا با توجه به این روایات و دیگر روایات مشابه میتوان گفت که ظهور امام مهدی(ع) امری ناگزیر و ضروری است که بدون آن داستان خلقت به سرانجام نمیرسد؛ و اساساً نقش و جایگاه ظهور امام مهدی(ع) در هدف آفرینش و طرح برنامة خداوند در جهان چیست؟
در پاسخ به این پرسش اساسی باید گفت، تا هدف خلقت و آفرینش روشن نشود، نقش کسی که بناست این هدف را محقّق کند هم روشن نخواهد شد. خداوند که بشر را آفرید، با امکاناتی که در وجود او قرار داد (نظیر: فطرت، عقل، قلب، عشق و...) و امکاناتی که در اختیار او قرار دارد (نظیر: نبوّت، رسالت، امامت، وحی و...) جا داشت که این بشر در مسیر «صراط مستقیم» قرار بگیرد و به هدفی که خداوند برای او تعیین کرده؛ یعنی هدف نورانیّت بر اساس طیّ مسیر مستقیم، راه پیدا کند. خداوند در سورة ابراهیم میفرماید: «کتابٌ أنزلناه إلیک لتخرج الناس من الظّلمات إلی النور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید؛1 [این قرآن] کتابی است که بر تو نازل کردیم تا مردم را از تاریکیها به سوی روشنایی، به فرمان پروردگارشان درآوری، به سوی راه خداوند توانا و ستوده».
این آیه، هم راه را مشخص کرده و هم هدف از آفرینش را، و هم آن کسی را که «مُخرِج» است و انسان را در این مسیر قرار میدهد و از ظلمات به سوی نور که هدف نهایی و مقصد نهایی است میرساند.
هدف نهایی و مقصد غایی آفرینش، همان نورانی شدن انسانها در بعد فردی و اجتماعیشان است. انسانها باید در عرصة علم و دانش، اخلاق، رفتار، معارف و حِکَم، جهتِ نورانی پیدا کنند. «نور»، یعنی آن چیزی که حقّ و واقع است؛ در مقابل «ظلمت»، یعنی آن چیزی که باطل و معدوم است. علم، ایمان، فضائل اخلاقی (جود، سخا، کرامت، گذشت، و عفو و...)، اعمال صالح و فقه و حقوق که بر مبنای حکمالله و حقوق الهی شکل میگیرند، نورند و در مقابل، جهل، بیایمانی (کفر)، اعمال طالح و نظایر آن ظلمتاند. هدف غایی خلقت از جانب خداوند آن است که انسانها، هم به لحاظ حوزة فردی و هم به لحاظ حوزة اجتماعی، به سمت نورانی شدن حرکت کنند.
در سورة حدید نیز چنین آمده است که، ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب [آسمانی] و میزان [شناسایی حق از باطل] نازل کردیم، «...لیقوم النّاس بالقسط؛ تا مردم قیام به عدالت کنند». عدالت و قسط نیز یکی از مصادیق آن نور است. اگر عدل را «عدالت اکبر» بدانیم، معنایش آن است که عدل در همة حوزهها، اعم از علم، معرفت، اخلاق و ... محقّق شود که با نورانیّت هممقصد است.
آن نقشهای که خداوند برای رسیدن به این حوزة نورانی فراهم نموده است بر اساس همان آیة نخست، صراط مستقیم است: «إلی صراط العزیز الحمید». صراط در حیقیقت، همان مسیری است که بین انسان و مقصد او تنظیم شده است. یعنی برای رسیدن انسان به مقصد هیچ راهی جز راه صراط مستقیم وجود ندارد: «فماذا بعد الحقّ إلّا الضّلال»3 یعنی هر راهی نیز غیر از صراط مستقیم بیراهه و انحراف است و هرگز انسان را به مقصد نخواهد رساند.
امّا، [نکتة سوم] آن [کسی] است که «مخرج» است و میتواند انسان را، ـ اوّلاً ـ در این صراط قرار بدهد و ـ ثانیاً ـ با هدایت و راهنماییاش او را به آن مقصد نهاییاش برسان، آن رساننده، رسولالله(ص) است. لذا خداوند فرمود: «لتخرج؛ برای اینکه تو خارج بکنی، تو اینها را از ظلمات به سوی نور بیرون ببری». حال، اگر کسی به منزلة جان رسولالله(ص) بود، مانند امیرالمؤمنین(ع)، وجود اهلبیت(ع) یا خود وجود مقدس امام زمان(ع) که رسول خدا(ص) فرمودند: «اسم او اسم من و کنیة او کنیة من است». (این اسم و کنیه، مظاهر ظاهریاند و برای شناخت مردم است و الّا یعنی اینکه حقیقت او حقیقت من، خواستة او خواستة من و نظرش نظرمن است). یعنی هیچچیز جدای از ارادة رسول گرامی(ص)، در حوزة ارادة ائمّه ما و امام زمان(ع) نیست. زیر اینها یک حقیقت و یک مسیرند. پس این سه امر مشخص شد: هدف، مسیر راهیابی به هدف، و کسی که باید این هدف را اجرا کند.
حال، اگر هدفی که برای آفرینش ترسیم شده چنین هدفی است، پس برای راهیابی به این هدف باید شخصیّتی داشته باشیم که به آن آشنا باشد؛ خودش ذاتاً نورانی باشد و این هدف الهی را به درستی بشناسد، بلکه خودش عین راه و هدف باشد. بنابراین فرد دیگری که این شاخصهها را نداشته باشد، نمیتواند چنین کاری را برای جامعة بشری به انجام برساند.
بنابراین ظهور امام زمان(ع) هدف نیست بلکه وسیلهای برای نورانی کردن جامعه و تحقق هدفی است که خدا وعدة آن را داده است.
- با توجه به مطلبی که اشاره فرمودید، این سؤال به ذهن میرسد که چطور این هدف الهی، از طریق ارسال رسل و انزال کتب تا زمان پیامبر اکرم(ص) و پس از آن حضرت تا قبل از امام دوازدهم(ع) و بدون ظهور امام مهدی(ع) محقق نشده و نمیشود؟
چون این هدف بسیار عالی و مقصد بسیار سامی (رفیع) است، تنها ارادة حق ـ سبحانه و تعالی ـ باید آن را محقق کند و آن هدف در هیچ دورانی بدون حضور پیغمبر یا امام معصوم(ع) تحقق نمییابد: «إنّما أنت منذرٌ و لکلّ قومٍ هادٍ5؛ تو فقط بیمدهندهای و برای هر گروهی، هدایتکنندهای است». ما بدون یک هدایت الهی و آسمانی نمیتوانیم در مسیر، قرار بگیریم چون مسیر، معصوم است و شخصی باید باشد که این مسیر معصوم را به درستی بنمایاند.
الآن این همه علما، مراجع و کارشناسان دینی که وجود دارند اگر همهشان بر امری اتفاق هم داشته باشند ما نمیتوانیم عصمت آن را اثبات بکنیم. عصمت راه به یک معصوم وابسته است. لذا اینکه در علم اصول حتی اجماع علمای امامیه هم حجّت شمرده نمیشود ـ مگر اینکه کشف از قول معصوم بکند ـ برای این است که تا ما به راه معصوم نرسیم، نمیتوانیم هدف معصوم را پیدا بکنیم و امام(ع) آن حقیقت معصومی است که خود، عین راه است و عصمت راه را کاملاً میشناسد. راه معصوم است که انسان را از خطا و لغزش نجات میدهد. اگر ما بخواهیم هدف نورانی پیدا کنیم ـ نورانیتی که در کتاب و سنت هم بیان شده ـ امّا آیا همه در فهم این نورانیت یکسان و یک دستاند و اختلافی مشاهده نمیشود؟ همة اینها نشان میدهد که ما برای رسیدن به آن نقطة نورانی که هدف و غایت آفرینش است، به امام معصومی نیاز داریم و اگرچه وجود کتاب و سنت، ارسال رسل و انزال کتب، نقش دارند ولی تمام علت نیستند. تمامکنندة علت آن کسی است که بتواند نقش راه را کاملاً بیابد؛ معصومانه بیابد و معصومانه هدایت کند و در این هدایت نیز اندیشه و انگیزهاش از عصمت برخوردار باشد؛ که این شخص در عصر ما جز امام معصوم(ع) نخواهد بود. در هر عصری هم اینگونه است. لذا انبیای الهی از یک سو، کتابهای آسمانی از سوی دیگر همه در حال حاضر در جامعة ما حتی در حوزههای مراجع و بزرگان ما وجود دارند ما در آنجا هم عصمت که نمیبینیم؛ نیاز خود آنها به معصوم به مراتب بیش از دیدگان است. در مقام کشف و راهیابی به حقیقت و راه، همیشه محتاج هستند. آنها در فهم یک فرع فقهی متوسل میشوند، چه برسد به فهم سلسلهای از معارف و احکام و حکم و اخلاق که قدم به قدم احتیاج به حجت معصوم هست.
- یعنی میفرمایید که تنها راه در هر عصری همان امام آن عصر است. یعنی وجود طریق اجتهاد و استنباط، ما را بینیاز از آن راه و امام عصر(ع) نمیکند؟
نخیر، ما را بینیاز نمیکند. برای اینکه فقط امام عصر(ع) راه معصوم است و تنها او میتواند راه معصوم را بیان کند. البته در عصر غیبت ـ به لحاظ مصالحی که خداوند در جامعة اسلامی اراده کرده ـ امام عصر(ع) در پشت پردة غیبت است و ما از آنجا که برگة اجتهاد را در دست داریم به نحوی از وجود شریف ایشان برخوردار هستیم، امّا این نحوة برخورداری، برخورداری کامل نیست؛ مثل نور پس پردة ابر است. نوری که از پشت ابر برای ما میآید ابهام و تاریکی دارد. حتی خود آقایان مراجع و بزرگانی که صاحب علم و ملکة اجتهاد هم هستند در ارائة مطلب حق، همواره میگویند که «انشاءالله مُجزی است» اینطور نمیگویند که این، عین واقع است. یعنی آن چیزی که ما بدان دست یافتیم و فهمیدیم از باب معذّریت و منّجزیت است نه از باب عصمت و یقین.
- اگر ممکن است، ارتباط میان ولایت امام عصر(ع) و «نورانی شدن» که آن را غایت هستی و آفرینش انسان برشمردید، بیان بفرمایید.
در پاسخ سؤال اول، بیان کردیم که ما، سه محور داریم: هدف، راه و کسی که ما را به راه و هدف آشنا کند و در راه و هدف قرار دهد. جایگاه ولایت در همین محور سوم است. یعنی کسی که صاحب مقام ولایت است، قدرت فهم این امر را دارد و میتواند ارادة الهی را محقّق و منجّز نماید. خداوند اراده کرده امّا این اراده چگونه باید محقق شود؟ اگر کسی بخواهد مظهر ارادة الهی باشد باید مقام ولایت را داشته باشد. بدون ولایت کسی نمیتواند از ارادة خدا و ظهور ارادة حق در عرصة اجتماع سخن بگوید. خداوند هم در آن آیة شریفة آغاز بحث، فرمود: «... تا تو مردم را از ظلمات به سوی نور خارجسازی»6 و نفرمود ما این راه را دادیم تا مردم خود خارج شوند. نه! خروج مردم از ظلمات به سوی نور بدون ولایت (یعنی کسی که از ارادة حق برخوردار است و میتواند آن را منجّز بکند) امکان ندارد. لذا اگر گفته شده که امام عصر(ع) ارادة حق را از طریق سنتهای الهی و تحقق صراط مستقیم و هدف الهی محقق میسازد، این امر بدون برخورداری انسان از حوزة ولایت امکان ندارد. ولیالله کسی است که عبد محض الهی و فانی فی الله است و صرفاً آنچه را خداوند اراده کرده، در صفحة جانش نشسته و لاغیر. ولیّالله کسی است که در پی حق درمیآید و هیچ توجهی نسبت به غیر او ندارد؛ نه از نظر فکر و نه از نظر دل و انگیزه؛ چون چنین کرده و اندیشه و انگیزة خود را از غیر حق خالی نموده، جانش پاک و مظهر ارادة خدا شده و ولیالله گردیده است. آن اراده میتواند اهداف و راه را تحقق ببخشد.
- سؤالی که غالبا مطرح میشود، این است که زمان ظهور امام زمان(ع) چه تفاوتی با شرایط کنونی خواهد داشت که ما باید برای آن دست به دعا برداریم و برای فرج امام زمان دعا کنیم. لطفاً بفرمایید که در آن هنگام چه اتفاقی خواهد افتاد که قبل از آن سابقه نداشته است؟
خود آیات و روایات ما این امر را روشن کرده است که چقدر نقش امام زمان(ع) نقش عظیمی است و با ظهور آن حضرت تحولی جهانی رخ خواهد داد. اوّلین تحول آن است که امام عصر(ع) آنچه را که ما به عنوان هدف و راه شناختهایم، به راستی و به صحّت برای ما بیان میکند. آیا رفتار دینی ما همان رفتار مرضیّ امام عصر(ع) و پیامبر خدا(ص) است؟ آیا این همان دین است؟! در روایات آمده است که امام(ع) دین جدیدی میآورند، پس معنایش این است که متأسفانه مردم در مسیری قرار گرفتهاند که ـ ناخواسته ـ دین را تحریف میکنند و انحرافاتی در آن قرار میدهند. اوّلین تحوّل در ظهور امام (ع) این است که حقیقت را آشکار و ظاهر میفرمایند. ما الآن فکر میکنیم که دیندار هستیم. بسیاری از سنّتهای بشر سنّتهای جاهلی است؛ آکنده از بدعتها، تحریفها و... که اندک اندک برای بشر عادی شده است.
لذا اوّلین کار امام زمان(ع) «اصلاح دین» است. همچنانکه علی(ع) در فرمان خود به مالک اشتر فرمودند: «یا مالک إنّ هذا الدّین کان أسیراً فی أیدی الأشرار یُعمل فیه بالهوی». مالک، فقط باید دین خدا را آزاد کنیم؛ این دین در دست اشرار اسیر شده است. آنها بر اساس هوا و هوسشان آن را اجرا میکردند. آن روز فقط حدود 25 سال از بدو اسلام گذشته بود، امّا الآن که بیش از هزار سال گذشته و در هر دورهای اندیشههای راهزن و منحرفکننده آمده است، طبیعتاً آن دین دیگر دین خالص و واصب نیست. ما الآن مظاهری از دین را داریم امّا آن دین مرضیّ از جانب خداوند که فرمود: «و رضیت لکم الإسلام دیناً»10 و شرط کمال آن حضور ولیّ الهی و جانشینی پیامبر خدا(ص) است و تمامی جلوههای حق در آن آشکار میشود، نیست.
مطلب دیگر، این است که وقتی راه (یعنی دین حقیقی) مشخص شد، هدف و غایت نیز مشخص خواهد شد در حال حاضر هدف بشر چیست؟ تمام غایت و تلاش بشر این است که به خودش بپردازد. ما ادعا میکنیم که مسلمان و خدامحوریم امّا در واقع خودمحوریم. تمام آمال و اهداف و آرزو خودمان هستیم. خدا مقصد نیست. اگر کسی به نام و عنوان ما آسیب بزند، نمیتوانیم تحمل کنیم.
- امام زمان(ع) که ظهور بکنند، این حقایق را آشکار میکنند. همانطور که شما نیز فرمودید، ما به انحراف عادت کرده و گمان کردهایم که این همان دین است. این دین نیست، فقط از اسلام یک اسمی است. شما از مفاهیم اصلی دین مثل عدالت اجتماعی، خدامحوری، اخلاق و رفتار مرضیّ خدا چند درصد در جامعه میبینید؟
نکتة دیگری که بسیار مهم است اینکه هدفی که خداوند عالم برای پیامبر گرامی، فرزندانش و امام زمان(ع) قائل شده این است که: «لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون».11 ما الآن 72 مذهب و فرقه (کلامی، فقهی...) هستیم. هنگامی که آن حضرت ظهور میکنند، همة دینها به دین جامع حق که همان اسلام است بازمیگردند و مقهور آن میگردند. تحول جهانی که رخ خواهد داد، «برطرف شدن همة اختلافات جوامعة است. ویژگی ممتازی که بعد از وحدت دین اتّفاق میافتد، «وحدت امتها و ملل است»؛ یعنی ظهور دین اسلام به عنوان دین غالب و ایجاد وحدت انسانی.
البّته آن تحول بیسابقه، مظاهر فراوانی دارد امّا یکی از مصادیق آن، عدالتی است که امام زمان(ع) حاکم میکنند. شما الآن در هیچ کجای جهان عدالتی نمیبینید. بعضیها هم که حرف عدل را میزنند در باطن، ظلم است. کسانی که عدل را نفهمند و حرف عدل را بزنند، در باطن مرتکب نوعی ظلم شدهاند. مگر فهم عدل کار آسانی است؟ عدل یعنی «وضعالشّیء فی موضعه؛ قرار دادن هر چیزی در جای خود آن». آیا خود آن شخص در موضع عدالت هست؟ خب، کسی که در موقعیّت خودش نیست، عدل را نمیداند که بتواند آن را اجرا کند الآن در جامعة ما در کشور خودمان ما در فهم عدل واحد نیستیم! اینکه عدالت جامعه انسانی چگونه اتفاق میافتد.
از موارد دیگری که از متعلقات ظهور حضرت مهدی(ع)است، ظهور عبودیت تامّ الهی در عالم است: «یعبدونی لایشرکون بی شیئاً».12
از جمله دیگر تحولاتی که در عصر ظهور امام زمان(ع) رخ میدهد که قبل از آن سابقه نداشته است، میتوان به «امنیّت مطلق» اشاره کرد.
خداوند فرموده است: ما انسانها را در نهایت به «منطقة امن» میرسانیم؛ جایی که «ولیبدّلنّهم من بعد خوفهم أمناً یعبدوننی لایشرکون بیشیئاً؛4 و ترسشان را به امنیت و آرامش مبدّل میکند [آنچنان] که تنها مرا میپرستتند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت». جایی که در کمال امنیت و آرامش عبادت خدا را انجام دهند. الآن شاید جمعیتهایی در سراسر دنیا باشند که اجمالاً عبادتشان را انجام میدهند امّا بسیاری از اعمالشان را براساس خوف و هراس انجام میدهند. امنیتی برای جامعة بشری نیست؛ چه برسد به جامعة اسلامی. آن عدل و امنیت آنچنانی ـ که وعدة خداوند عالم است ـ قطعاً باید از جایگاه کسی باشد که بتواند به آن مسائل بپردازد.