برچسب ها:
گل نرگس... (1)،
|
نظر
گل نرگس...
نور رخسار تو را نیمه شبی چون دیدم تـا سحـر روی تو شد قبـله گه امیـدم
روشنای رخت ای پردگی ، پرده نشین فارغم کرد زهر چه به جهان می دیدم
بارها نقش خیال تو به دل حـک کردم سـالها غنچه احساس به یادت چیدم
تا بشویم رهت ای نو گل ریحانه ، ببین شـبنم ســرخ زچشــمان تـــرم باریـدم
خار ماندن به برت ، به زگل بی تو شدن من همین نکتـه زسـیر چمنت فهمیدم
به امیدی که به گل بوسه ز رویت برسم هر گلی دیده ام از جانب تو ،بوسیدم
بس کـن این ناز، مـرا کشـت تمـنا و فراق گل نـرگس مکن این بار دگـر، نومیـدم
*** اللهم عجل لولیک الفرج***