شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ انباردارمون گفت يه بسيجي اينجاست که عوض ده تا بسيجي کار مي کنه ميشه اين نيرو رو بدي به من تا تو انبار ازش استفاده کنم؟ بهش گفتم: کو؟ کجاست؟ گفت: همون که داره گوني ها رو دو تا دو تا مي بره توي انبار نگاه کردم ببينم کيه گوني ها جلوي صورتش بود و ديده نميشد رفتم نزديک تر ، نيم رخش رو ديدم آقا مهدي باکري بود ، *فرمانده ي لشکرمون* تا من رو ديد ، با چشم و ابرو اشاره کرد که به انباردار چيزي نگم
وااااااااااااااااااي:(((((((((((((
مي خواست کارش رو تموم کنه
... دل توي دلم نبود اما دستور آقا مهدي بود نمي تونستم به انباردار بگم اين فرمانده لشکره که داره عوض ده تا بسيجي کار ميکنه گوني ها که تموم شد ، آقا مهدي گفت: پاشو بريم رفتيم و کسي نفهميد فرمانده ي لشکر *خاطره اي از زندگي سردار شهيد مهدي باکري*
شادي روحش صيوات... اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
:((..اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
.: حسين :.
رتبه 94
1 برگزیده
1557 دوست
محفلهای عمومی يا خصوصی جهت فعاليت متمرکز روی موضوعی خاص.
گروه های عضو
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top