• وبلاگ : آخرالزمان و منتظران ظهور
  • يادداشت : كعبه؛ ميعادگاه ظهور
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    ما را به دعا كاش نسازند فراموش

    رندان سحر خيز كه صاحب نفسانند

    سلام ، خسته نباشي ، و اما بعد ...

    اينكه فايل آقاي ناصري را ميذاري توي وب صحيح نيست ؛ آقاجون اگه قراره يه خبري بشه بايد همه بدونند نبايد حرفو به اهلش زد اينها سر هستند و جز محرمان را نشايد خواهشا شما اشتباه تبيان رو تكرار نكنين . امور اين چنيني بايد پنهان بماند

    انشاالله ظهورش را درك كنيم

    مي‌يي خواهم كه حالم را بداند

    برايم تا سحر «حافظ» بخواند

    شفا‌بخشِ دلِ بيمار باشد

    «الهي‌نام?» عطّار باشد

    مي‌يي كز هر رگش «الله» جوشد

    خط جورش خطايم را بپوشد

    مي‌يي خواهم كه تا خويشم برد راه

    مي‌ لبريز «حمد» و «قل‌هو‌الله»

    ... شب قدر است تا دل پر بگيرد

    مي‌يي خواهم كه قرآن سر بگيرد

    شب قدر است و صبح سرنوشت است

    مي‌يي خواهم كه تاكش از بهشت است

    مي‌يي كه روز و شب در ذكر هوهوست

    مي‌يي كه هر سحر «حيّ علي...» گوست

    شما باران هوهو ديده بوديد؟!

    ميِ «حيّ علي... » گو ديده بوديد؟!

    مي‌يي خواهم مي‌يي از خمّ لبّيك

    ميِ «لبّيك، الّلّهم لبّيك»

    مي‌يي خواهم برقصاند فلك را

    مي‌ «يا ليتنا كنّا معك» را

    مي‌يي خواهم كه "يا مولا" بگويد

    حسينم وا، حسينم وا، بگويد

    جهان مست و زمين مست و زمان مست

    بيا ساقي كه ما رفتيم از دست

    خرابم كن كه آبادم كني باز

    فنايم كن كه ايجادم كني باز

    دخيلي بسته‌ام بر گردن جام

    دلم را جامي از مي كن سرانجام ...

    استاد قزوه

    يا جوادالائمه ادرکني (ع) *

    سلام ؛ ضمن عرض تسليت به جهت فرارسيدن شهادت جگرگوشه ي امام رضا (ع) ، بخشي از يه شعر در همين رابطه که ديشب ، يکي از دوستان خوبم به نام روح الله آن را سروده رو به براتون مي آرم ? هرخوننده اي که اين شعر رو تو هياتش خوند ، هم براي آقا روح الله و هم براي حقير دعا کنه که يه چندتا حاجت دارم ؛ امشب دخيل خداي جود هستم :

    پشت اين حجره ي زهرآلوده
    جگري بر سر خاک افتاده
    لبه ي تيغ ز بس کاري بود
    بر دل سوخته چاک افتاده

    اين جوان بيکس و يار است مگر
    که به جز زخم ندارد مرهم
    در نگاهش رمقي بود اگر
    مي رود از سر و رويش کم کم

    بغض ديرينه ي ? رجاله
    زهر پاشيد بر آيينه تان
    لب ? مشت مونث مي ريخت
    خنده بر سوختن سينه تان

    سيل در باغ خدا افتاده
    شده جاري عرق پيشاني
    چشمتان داشت سياهي مي رفت
    آه از اين نفس پاياني

    شانتان هشت اجل از اين حرف
    بر دهان من و ما سنگين است
    که بيفتي وسط مخروبه
    اين همان تجربه ي ديرين است

    اين خرابه است بيا گريه کنيم
    تا به ? روضه حواله بدهند
    يعني بر دامن ما خاکي از پاي مجروح 3ساله بدهند از وبلاگ ياد داشت هاي يک مداح
    www.meysamnadi.blogfa.com